English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3532 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
installing U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
campaing U شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
installs U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
install U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
contribute U شرکت کردن
partaking U شرکت کردن
contributes U شرکت کردن
partake U شرکت کردن
partakes U شرکت کردن
go into U شرکت کردن در
partaken U شرکت کردن
contributed U شرکت کردن
participation U شرکت کردن
participated U شرکت کردن
take a hand at U شرکت کردن در
participate U شرکت کردن
stand-ins U شرکت کردن
partook U شرکت کردن
contributing U شرکت کردن
to play at U شرکت کردن در
stand-in U شرکت کردن
participates U شرکت کردن
stand in U شرکت کردن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
joins U شرکت کردن در پیوستن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
take part U دخالت یا شرکت کردن
join U شرکت کردن در پیوستن
joined U شرکت کردن در پیوستن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
participate U شرکت کردن سهیم شدن
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
conspiring U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire U درنقشه خیانت شرکت کردن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
conspired U درنقشه خیانت شرکت کردن
participates U شرکت کردن سهیم شدن
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
conspires U درنقشه خیانت شرکت کردن
partake U شرکت کردن شریک شدن در
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
participated U شرکت کردن سهیم شدن
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
to a oneself in U شرکت کردن یاشریک شدن
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
business group U شرکت سهامی [شرکت]
body corporate U شرکت شرکت سهامی
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
play off U درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul U پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hiring U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hire U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
to adjust U وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hires U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
house U شرکت
enterprise U شرکت
fellowsh U شرکت
partnership U شرکت
corporation U شرکت
enterprises U شرکت
associations U شرکت
incorporation U شرکت
EIS U ول شرکت
concern U شرکت
consociation U شرکت
hand U شرکت
houses U شرکت
corporations U شرکت
cahoot U شرکت
housed U شرکت
partnerships U شرکت
handing U شرکت
concerns U شرکت
association U شرکت
firms U شرکت
firmer U شرکت
participation U شرکت
companies U شرکت
firmest U شرکت
firm U شرکت
contributions U شرکت
business U شرکت
businesses U شرکت
contribution U شرکت
company U شرکت
inveluntary partnership U شرکت قهری
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com